مژمژ

لغت نامه دهخدا

مژمژ. [ م ِ م ِ ] ( اِ ) مگسی که چون بر گوشت نشیند آن را بدبوی کند و در آن کرم افتد. ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ). مگسی باشد سبزرنگ که بر گوشت نشیند و گوشت را گنده کند و کرم در آن افتد. ( آنندراج ). مگسی باشد که چون بر گوشت نشیند گوشت را بدبوی و گنده سازد و کرم در آن افتد . ( از برهان ). || خرمگس. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) ( شعوری ). رجوع به خرمگس شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) مگس بزرگ سبز رنگ خرمگس کونکاون .

فرهنگ معین

(مِ مِ ) (اِ. ) خرمگس .

فرهنگ عمید

خرمگس.

پیشنهاد کاربران

بپرس