ناداده مژدگانی و نادیده مژده ور
دیدیم فر طلعت آن عالم هنر
ما را به فرطلعت خویش آن سپهرفضل
خود داد مژدگانی و خود بود مژده ور.
سوزنی.
گر ز آمدنت خبر بیارندمن جان بدهم به مژدگانی.
سعدی ( طیبات ).
مژدگانی بده ای دل که دگر مطرب عشق راه مستانه زد و چاره مخموری کرد.
حافظ.
مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد.
حافظ.