سبک نامه به ویس دلستان داد
ز کار رام وی را مژدگان داد.
( ویس و رامین ).
چه آن کز دلبرم آگاهی آردچه آن کم مژدگان شاهی آرد.
( ویس و رامین ).
به رامین شد مر او را مژدگان بردکه شاخ بخت سر بر آسمان برد.
( ویس و رامین ).
- مژدگان آور ؛ بشارت دهنده. خبرخوش آور. بشیر : نریمان یل مژدگان آور است
که مرشاه را بنده کهتر است.
اسدی ( گرشاسب نامه ص 315 ).
|| چیزی که برای مژده دهند. مژدگانی. رجوع به مژدگانی شود.