اگر یکشب به خوان خوانی مر او را مژده ور گردد
به خوانی در بهشت عدن پر حلوا و بریانها.
ناصرخسرو.
گشتند خلق مژده ور خویش یکدگراز سروران دین که فلانجا فلان رسید.
سوزنی.
شوند اهل سمرقند شاد از آمدنش چو این خبر به بخارا برد نسیم صبا
بخاریان هواخواه صدر و بدر جهان
روند مژده ور افزون ز ذره های هوا.
سوزنی.
چون آمد از ثنا به دعای بقای توشد مستجاب و مژده ور جاودان رسید.
سوزنی.
گفت هرکس که مرا مژده دهدچون صفر پای از جهان بیرون نهد
که صفر بگذشت و شد ماه ربیع
مژده ور باشم مر او را و شفیع.
مولوی.