لغت نامه دهخدا
- ساعت مچی ؛ ساعت که به مچ دست بندند. ( یادداشت ایضاً ).
|| ( اِ ) نوعی شیرینی که از آرد گندم و شکر و روغن دنبه کنند. قسمی نان شیرین و چرب به اندازه یک مشت. اَگِردَک. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به اگردک شود. || اَآطریلال. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به اَآطریلال شود. || در لهجه چهارمحالیان ، ترتیزک آبی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مچی. [ م َ ] ( اِ ) تخم مرغ که به نشانه ، در لانه یا در غیر آنجا گذارند تا مرغ هربار بر روی آن تخم گذارد ( مصطلح طالقان قزوین ). ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به مچر و مچیل شود.
فرهنگ فارسی
دانشنامه عمومی
مچی (جاسک). مچی، روستایی در دهستان کنگان بخش مرکزی شهرستان جاسک در استان هرمزگان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۲۱۱ نفر ( ۵۰ خانوار ) بوده است. [ ۱]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفبر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۲۱۱ نفر ( ۵۰ خانوار ) بوده است. [ ۱]

wiki: مچی (جاسک)
مترادف ها
مچی، وابسته به مچ، رسغ دست
پیشنهاد کاربران
مچی نوعی از شیرینی است که در لغت نامه دهخدا اشاره شده است نوعی شیرینی که از آرد گندم و شکر و روغن دنبه کنند. قسمی نان شیرین و چرب به اندازه یک مشت.
مَچّی : قلعه مچی ، قلعه ای در جنوب روستای لوتک ، قلعه ای خشتی گلی که در محوطه اصلی آن پر از آثار ریشه های درختان نخل است و به همین دلیل به قلعه مچی معروف شده است و آخرین ساکنان طایفه رییسی و ملک رییسی از حاکمان محلی سیستان بوده اند .