مویینه

لغت نامه دهخدا

مویینه. [مو ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ) مویین. مویی. موین. آنچه به موی نسبت دارد. || آنچه از موی بافته و ساخته شده باشد. تافته و بافته از موی. ( از یادداشت مؤلف ). || ( اِ مرکب ) چیزهایی که مو داشته باشد مثل پوستین و امثال آن یا از خز و سنجاب. ( انجمن آرا ). || پوستین را گویند. ( فرهنگ جهانگیری ). پوستین و ساخته شده از پوست. ( ناظم الاطباء ). پوستین را گویند مطلقاً خواه سنجاب و خواه سمور و قاقم و امثال آن باشد. ( برهان ) ( از آنندراج ) :
گرچه یک موی ز مویینه ندارد بنده
ورچه ز آسیب حوادث اثری در سر ماست
در پناه تو ز مویینه مدد می طلبم
زآنکه چون موی مرا لشکر سرما ز قفاست.
اورمزدی ( از فرهنگ جهانگیری ).
بهار آمد و کتان به جنگ مویینه
کشید از سپه خویشتن تمام حشر.
نظام قاری.
|| طبل کلان. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) منسوب به مو . ۲ - آنچه از موی بافته و ساخته شده . ۳ - پوستین ( از سنجاب سمور قاقم و غیره ) : [ گر چه یک موی ز مویینه ندارد بنده ورچه آسیب حوادث اثری در سرماست ] [ در پناه تو ز مویینه مدد می طلبم زانکه چون موی مرا لشکر سرما زقفاست .] ( سعدی هروی . : مو )

فرهنگ معین

(نِ ) (ص نسب . ) آنچه از موی بافته شده باشد.

مترادف ها

hairy (صفت)
مویی، پرزدار، مودار، پرمو، مویین، مویینه، کرکین

پیشنهاد کاربران

بپرس