موی شدن

لغت نامه دهخدا

موی شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) چون مو شدن. سخت نزار و لاغر گردیدن. چون موی لاغر و باریک گشتن. ( از یادداشت مؤلف ) :
بر هر سر موی من غمت راست مصاف
مویی شده ام به وصف تو موی شکاف.
خاقانی.

فرهنگ فارسی

چون مو شدن . سخت نزار و لاغر گردیدن . چون موی لاغر و باریک گشتن .

پیشنهاد کاربران

همراه شدن ؛ همسفر گشتن : سالی ازبلخ با بامیانم سفر بود. . . جوانی به بدرقه همراه من شد. ( گلستان چ فروغی ص 162 ) .
موی شدن ؛ لاغر و نحیف گشتن :
موی شکافم به شعر موی شدستم ز غم
لیک نگنجم همی در حرم مقتدا.
خاقانی.

بپرس