موی بند

لغت نامه دهخدا

موی بند. [ ب َ ] ( اِ مرکب )بند که موی بدان بندند. بندی که زنان بدان گیسو بندند. ( یادداشت مؤلف ). عقاص. ( ملخص اللغات ) ( السامی فی الاسامی ) ( دهار ). موی باف. سُفّة. ( منتهی الارب ). امروزه بندی از نوار معمول است که زنان موی و گیسوی خود را بدان می بندند و آن را روبان می گویند :
ماه برآمد چو موی بند عروسان
تابان اندر میان نیلی چادر.
مسعودسعد.
پیش چشمت خیال هستی من
سایه موی بند گیسوی تست.
خاقانی.
موی بند به زر از موی زره ور ببرید
عقرب از سنبله ماه سپر بگشایید.
خاقانی.
همی گفت از آن رختها موی بند
معلق به یک موی باشیم چند.
نظام قاری.
پشت از شانه باف و میان از موی بند.( نظام قاری ص 134 ). || ( نف مرکب ) موصله. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

بند که موی بدان بندند ٠ بندی که زنان بدان گیسو بندند ٠

پیشنهاد کاربران

بپرس