موکول
/mowkul/
مترادف موکول: تعویق، معوق، منوط، وابسته، مشروط، موقوف، محول، واگذار، سپرده شده
برابر پارسی: سپرده، نهاده، بسته
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- موکول به ؛ واگذاشته به. منوط به : تشکیل جلسه موکول به بازگشت مدیر است. ( از یادداشت مؤلف ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - واگذار شده سپرده شده ( کاری بکسی ) ۲ - محول شده ( کاری بوقتی ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. وابسته به دیگری.
مترادف ها
تبعیت، وابستگی، تعلق، بستگی، موکول، کشور غیر مستقل
تابع، وابسته، مربوط، متعلق، موکول، محتاج، نامستقل
اویزان، موکول، معلق، موقوف، موقوف شده
معوق، موکول
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
ارجاع
افتادن:موکول شد: افتاد.
موکول: معقول
واگذار، سپرده
به تعویق انداختن