موکول

/mowkul/

مترادف موکول: تعویق، معوق، منوط، وابسته، مشروط، موقوف، محول، واگذار، سپرده شده

برابر پارسی: سپرده، نهاده، بسته

معنی انگلیسی:
depending, dependent, subject, trusted, [rare] trusted

لغت نامه دهخدا

موکول. [ م َ ] ( ع ص ) به دیگری سپرده. ( منتهی الارب ). امر موکول ؛ کار به دیگری سپرده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کاری که به دیگری سپرده شده باشد. ( آنندراج ): زعامت آن ملاعین با طاغوتی که به یحیی معروف بود موکول. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 358 ). || حواله شده. || سفارش شده. || سپرده شده. ( ناظم الاطباء ). مشروط. مربوط. محول شده.
- موکول به ؛ واگذاشته به. منوط به : تشکیل جلسه موکول به بازگشت مدیر است. ( از یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

واگذارشده وسپرده شده ووابسته بدیگری
( اسم ) ۱ - واگذار شده سپرده شده ( کاری بکسی ) ۲ - محول شده ( کاری بوقتی ).

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] (اِمف . ) واگذار شده ، سپرده شده .

فرهنگ عمید

۱. واگذار شده، سپرده شده.
۲. وابسته به دیگری.

مترادف ها

dependency (اسم)
تبعیت، وابستگی، تعلق، بستگی، موکول، کشور غیر مستقل

dependent (صفت)
تابع، وابسته، مربوط، متعلق، موکول، محتاج، نامستقل

suspended (صفت)
اویزان، موکول، معلق، موقوف، موقوف شده

postponed (صفت)
معوق، موکول

فارسی به عربی

تابع , شرطی

پیشنهاد کاربران

ارجاع
افتادن:موکول شد: افتاد.
موکول: معقول
واگذار، سپرده
به تعویق انداختن

بپرس