موکل

/movakkel/

مترادف موکل: کفیل، گماشته، مامور، محافظ، نگهبان

معنی انگلیسی:
guardian, client, principal, delegated, appointed, constituent

لغت نامه دهخدا

مؤکل. [ م ُءْ ک َ ] ( ع ص ) خوراک داده شده و مرزوق. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بخت مند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

مؤکل. [ م ُءْ ک ِ ] ( ع ص ) آنکه چیزی دهد کسی را برای خوردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آنکه چیزی به کسی جهت خوردن می دهد، و از آن است : لعن اﷲ آکل الربا و مؤکله ؛ خدا لعنت کند خورنده و خوراننده ربا را. ( از ناظم الاطباء ). || آنکه سخن چینی میکند میان مردم و بعضی را بر بعضی می انگیزاند. ( ازاقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). سخن چینی کننده و برانگیزنده بعضی را بر بعضی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || خرما و کشت خوردنی آورنده. ( منتهی الارب ).

موکل. [ م ُ وَک ْ ک ِ ] ( ع ص ) وکیل گرداننده و کسی را بر چیزی گمارنده و کار را به کسی گمارنده. ( ناظم الاطباء ). سپارنده کار به دیگری. ( غیاث ) ( آنندراج ). || ( اصطلاح قضایی ) آنکه کسی را برای دفاع از حقوق در محاکم اداری و قضایی ، و یا برای اخذ مال و حقوق و یا انجام کارهای مختلف از سوی خود وکیل کند. شخصی که نیابت انجام امری را به دیگری واگذار می کند. موکل علاوه بر آنکه باید بالغ و عاقل و رشید باشد لازم است در امری که راجع به آن وکالت می دهد حق تصرف را نیز شخصاً واجد باشد. از این لحاظ تعیین وکیل از طرف ورشکسته و مفلس در امور مالی صحیح نیست. ( یادداشت لغت نامه ). وکالت ممکن است به طور مطلق و برای تمام امور موکل باشد یا مقید و برای امر یااموری خاص. ( ماده 660 قانون مدنی ). وکالت باید در امری داده شود که خود موکل بتواند آن را به جای آورد، وکیل هم باید کسی باشد که برای انجام آن امر اهلیت داشته باشد. ( ماده 662 قانون مدنی ). وکیل باید حساب وکالت خود را به موکل بدهد و آنچه را که به جای اودریافت کرده است رد کند. ( ماده 666 قانون مدنی ).

موکل. [ م ُ وَک ْ ک َ ] ( ع ص )وکیل گردانیده شده و گماشته شده بر چیزی و کسی که کاری را به وی گذاشته باشند. ( ناظم الاطباء ). شخصی که کارو بار به او سپرده شده باشد. ( از غیاث ) ( آنندراج ). کسی که کار و بار به وی سپرده باشند و گماشته و وکیل. || محافظ و نگهبان. ( ناظم الاطباء ). مأمور. کارگزار. گماشته. گماشته شده. آنکه برای اجرای دستور و انجام دادن کاری مأموریت داشته باشد. || رقیب. ( منتهی الارب ) ( صراح اللغة ). حفیظ. نگاهبان. گماشته. رقیب. نگهبان. مراقب : موکل آب فرات. بر موکلان آب فرات لعنت. ( از یادداشت مؤلف ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

وکیل کننده، کسی که برای خودوکیل معین کند، کسی که کاری به اوسپرده شده، کسی که عهده دارامری باشد، گماشته شده برامری
( اسم ) ۱ - آنکه طرف ایجاب است در عقد وکالت کسی که دیگری را بموجب عقد وکالت بطور مطلق یا در امری خاص نماینده و قایم مقام قانونی خویش سازد جمع : موکلین .
آنکه چیزی دهد کسی را برای خوردن ٠

فرهنگ معین

(مُ وَ کَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) گماشته شده ، کسی که وکالت کاری به او سپرده شده .
(مُ وَ کِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) وکیل کننده ، کسی که برای خود وکیل تعیین می کند.

فرهنگ عمید

کسی که کاری به او سپرده شده، کسی که عهده دار امری باشد، گماشته شده بر امری.
کسی که برای خود وکیل معین کند.

فرهنگستان زبان و ادب

{constituent} [علوم سیاسی و روابط بین الملل] کسی که در یک حوزۀ انتخاباتی اقامت دارد و می تواند به نامزدهای آن حوزه برای نمایندگی مجلس رأی دهد

دانشنامه عمومی

موکل (مجموعه تلویزیونی). موکل ( به انگلیسی: The Client ) ( همچنین با نام موکل جان گریشمن از آن یاد می شود ) مجموعه ای تلویزیونی درام جنایی آمریکایی است که از شبکه سی بی اس از ۱۷ سپتامبر ۱۹۹۵ تا ۱۶ آوریل ۱۹۹۶ پخش می شد. [ ۱]
عکس موکل (مجموعه تلویزیونی)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

client (اسم)
موکل، مشتری، ارباب رجوع

constituent (اسم)
موکل، انتخاب کننده، جزء اصلی

appointed (صفت)
معین، منصوب، مقرر، منتصب، موعود، موکل

delegated (صفت)
موکل

charged (صفت)
موکل، موظف

entitled (صفت)
موکل، محق

فارسی به عربی

زبون

پیشنهاد کاربران

دادسپار ( در زمینه دادخواهی )
کارسپار ( در زمینه کارگزاری )
مُوَکِّل ( movakkel ) : یعنی کسی که انجام کاری را به شخص دیگری به نام وَکیل می سپارد.
مُوَکَّل ( movakkal ) : یعنی کسی که انجام کاری به او سپرده می شود. این را می شود مترادف با وَکیل نیز گرفت.

...
[مشاهده متن کامل]

* توضیح مهم: در حوزه علوم غریبه و خاصّه ارتباط با جِنّیان، انسانی که توانسته جِنّی را در اختیار داشته باشد تا برایش کارهایی انجام دهد، آن جِنّ هم اصطلاحاً �مُوَکَّل� نامیده می شود که متأسفانه عدّۀ زیادی به اشتباه �مُوَکِّل� می گویند. با توجه به قواعد زبان عربی این حرف به راحتی قابل اثبات است.

۱. ( در قانون شناسی ) دادخواه
۲. کارسپار
پویه سپار= موکل= کارسپار، گُمارنده، سپرنده، واگذارنده
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
نویسنده: امیرمسعودمسعودی مسعودلشکر نجم آبادی.
...
[مشاهده متن کامل]

#آسانیک گری
راهنمای بهره برداری و اسفایده.
ساختار نوشته شدن برابری واژه ها:
اسل= ساختگی= اسل های دیگر

موکَل در زبان بلوچی به معنی �اجازه� می باشد.
سپر نده / واگذارنده /
کارگزار . کارسپار. گمارنده. . .
کارگیر
کار گذار
واگذار کننده

بپرس