مؤمر
لغت نامه دهخدا
مؤمر. [م ُءْ م ِ ] ( ع ص ) برکت دهنده در نسل. ( منتهی الارب ).
مؤمر. [ م ُءْ م َ ] ( ع ص ) افزون شده و متعددگشته. ( ناظم الاطباء ). || برکت یافته در نسل و اولاد. ( منتهی الارب ).
مؤمر. [ م ُ ءَم ْ م َ ] ( ع ص ) امارت داده شده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). امیرکرده شده. ( یادداشت مؤلف ). || تیزکرده. || داغ یافته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). داغدار. ( ناظم الاطباء ) ( یادداشت مؤلف ). || مسلطگردانیده شده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید