مؤمت. [ م ُ ءَم ْ م َ ] ( ع ص )پُر. مملو. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). انباشته. آگنده. ( یادداشت مؤلف ). || مرد متهم به بدی و نحو آن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).مؤمة. [ م ُءْ م َ ] ( ع ص ) مبتلا به اَمیهة یعنی آبله گوسپند. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مؤمهة شود.