مؤاربه
لغت نامه دهخدا
مواربة. [ م ُ رَ ب َ ] ( ع مص ) با همدیگر زیرکی کردن. || آفت رسانیدن. || مکر و فریب نمودن با هم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). باکسی دستان آوردن. ( تاج المصادر ) ( المصادر زوزنی ).
مواربه. [ م ُ رَ ب َ / رِ ب ِ ] ( از ع ، اِمص ) مؤاربة. مواربة. رجوع به مواربة شود. || ( اصطلاح بدیع ) در اصطلاح بدیع آن است که متکلم سخنی گوید و بداند که در برابر گفتار او منکری باشد و با حذاقت هرچه تمامتر طریقی برای فرار از انکار منکر بیابد یا آنکه در کلمه ای از کلمات تحریفی روا دارد و یا تصحیفی بکار برد و یا در سیاق عبارت کاهش ویا افزونی کند. استعمال کلماتی موهن که بتوان با تصحیف و تغییر برخی از کلمات رفع اعتراض کرد چنانکه گویند عبدالرحمن جامی «ساغری » شاعر را چنین هجو کرد:
«ساغری می گفت دزدان معانی برده اند
هرکجا در شعر من یک نکته خوش دیده اند
خواندم اکثر شعرهایش را یکی معنی نبود
راست می گفت این که معنیهاش را دزدیده اند. ) )
و چون ساغری از او گله کرد در پاسخ گفت من گفته ام : «شاعری می گفت...». ( از کشاف اصطلاحات الفنون ، یادداشت لغت نامه ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید