موه

لغت نامه دهخدا

موه.[ م َوْه ْ ] ( ع مص ) آمیختن. || آب خورانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کسی را آب دادن. ( تاج المصادر بیهقی ). || آب برآمدن از چاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مؤوه. مَیْه. ( منتهی الارب ). پدید آمدن آب چاه. ( تاج المصادر بیهقی ). بسیارآب گردیدن چاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آب چاه بسیار شدن. ( المصادر زوزنی ). || آب درآمدن در کشتی. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( تاج المصادر بیهقی ). مؤوه. || پدید آمدن. ( دهار ).

موه. [ م َ وَ / وِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان منگره بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد، واقع در 33هزارگزی شمال حسینیه با 100 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان منگره بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد .

گویش مازنی

/meve/ نوی گلابی - برای من

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۶۳(بار)

دانشنامه عمومی

موه (اندیمشک). مَوه یک منطقهٔ مسکونی در ایران است که در دهستان قیلاب واقع شده است. [ ۱] موه ۳۰ نفر جمعیت دارد. [ ۲]
عکس موه (اندیمشک)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس