مومول. ( اِ ) علتی است که در چشم پیدا می شود. ( انجمن آرا ) ( برهان ) ( آنندراج ). بیماری در چشم. ( ناظم الاطباء ). علتی است در چشم. ( لغت فرس اسدی ) ( فرهنگ اوبهی ) ( از تحفه حکیم مؤمن ) : تیغ تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان.
عسجدی.
فرهنگ فارسی
( اسم ) علتی است که در چشم پیدا شود : تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان . ( عسجدی . ۳۳۲ )
فرهنگ معین
(اِ. ) بیماری درد چشم .
فرهنگ عمید
مرضی که در چشم پیدا می شود: ( تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها / تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان (عسجدی: ۸۲ ).