موم گردیدن. [ گ َ دی دَ ] ( ص مرکب ) موم شدن. || نرم شدن : نگردد موم هرگز هیچ آهن نگردد دوست هرگز هیچ دشمن.( ویس و رامین ).چو لقمان دید کاندر دست داودهمی آهن به معجز موم گردد.سعدی ( گلستان ).