مولانا جلال الدین بلخی یا به گفته ی خودش رومی ، اهل بلخ از ترکان ختایی ( طبق اشعار خودش ) ، محل زندگی و مرگ شهر قونیه پایتخت سلجوقیان روم
من و روشنک هردو مرغ باغ ملکوتیم سوار بر امواج انبساط و انقباض وندر سفر/ هربار چند روزی قفسی نو سازند از تن هایمان در مداری برتر /
خردمندان گمنام هندو یعنی کاشفین چرخه تولد و مرگ نتوانسته اند این حقیقت را هم کشف کنند که پدیده طبیعی و واقعی به شکل 《تولد - زندگی - مرگ 》 تنها و منزوی نمی باشد بلکه در پیوند با پدیده دیگریست که بخش اعظم آن با حواس پنجگانه و تجربه غیر قابل دریافت و درک می باشد به شکل 《مرگ - زندگی - تولد》. مسیر حرکت این دو پدیده که همیشه توسط لحظه جاودانه حال طی میشود بصورت دو قوس یا کمان یکی بسیار کوتاه و دیگری بسیار بلند و به شکل یک دایره از پیش تعیین و ترسیم گردیده . زندگی در طول قوس یا کمان کوتاه همین زندگی دنیوی می باشد که از لحظه بسته شدن نطفه در رحم مادر آغاز و در لحظه مرگ به پایان می رسد و طول زمانی آن منحصر بفردست. زندگی در پدیده دوم روئیائی با کمیت و کیفیت بهشت برین می باشد بموازات خواب ژرف و شیرین نفس مجرد یعنی من در نفس یا منِ واحد خدا در طی حالت برزخ به کمک حواس و فهم و عقل بیکران خدا ( و نه به کمک حواس و فهم و عقل انفرادی که در لحظه مرگ کالبد یا بدن و یا تن بطور کامل مختل میگردند و از کار میفتند ) تا لحظه بسته شدن مجدد نطفه در رحم مادر و بیداری و تولد دوباره ( حدود نُه ماه پس از بسته شدن نطفه ) در همین دنیا در مداری برتر . و طول زمانی آن برای همه افراد انسانی در کلیه اعصار گذشته و حال و آینده همیشه مساوی خواهد بود با هفت برابر طول عمر کلی محتوای کیهان یا جهان یعنی هفت برابر فاصله زمانی بین وقوع دو مهبانگ متوالی نه یک ثانیه بیشتر و نه کمتر. تولد در انتهای پدیده دوم همان تولد است در ابتدای پدیده اول با این تفاوت که هر بار در یک درجه تکاملی برتر از قبل به وقوع می پیوندد. هندوان باستان چون نتوانسته اند پدیده دوم را کشف کنند، چگونگی حرکت دایره وار این چرخه را به روش تناسخ یا گردش روان شرح و توضیح داده و تفسیر نموده اند که باطل است و حقیقت ندارد و تصویر و بینش و باور دینی بصورت 《 دنیا - برزخ - آخرت 》 هم حقیقت ندارد. به این معنا که پایان عالم یا حالت برزخ، معاد و برپائی قیامت کبری و فصل برداشت محصول در آخرت نمی باشد بلکه تولد دوباره در همین دنیا در مداری برتر.
... [مشاهده متن کامل]
از طولانی بودن زمان برزخ نترسید، زیرا این زمان فقط از دیدگاه بیدار زندگان بسیار طولانی می باشد اما از دیدگاه خوابیده اموات یا مردگان بیش از یک ثانیه به نظر نخواهد رسید.
نماد شمع و شعله ی آن در اندیشه ی مولانا
سالک، برای رسیدن به مقامات معنوی، موظف است همچون شمع، از شیره ی جانش مایه بگذارد و در راه محبوب بسوزد و فنا شود:
بر امید راهِ بالا کن قیام
همچو شمعی، پیش محراب ای غلام
... [مشاهده متن کامل]
اشک می بار و همی سوز از طلب
همچو شمع سربریده، جمله شب
( مثنوی، دفتر ششم، بیت های ۱۷۲۸ و ۱۷۲۹ )
وحدتِ عاشق فانی در معشوق، نزد مولانا، به شمع و شعله تشبیه شده است. شمع، سالکی است که به مرتبه ی فنا نایل نشده است و شعله، عشق الهی است که هستی موهوم سالک را محو می سازد و خداوند، شمع ساز است:
چون فناش از فقر پیرایه شود
او محمدوار، بی سایه شود. . .
شمع چون در نار شد کلی فنا
نه اثر بینی ز شمع و نه ضیا
( مثنوی، دفتر پنجم، بیت های ۶۷۲ و ۶۷۷ )
فرهنگ نمادها و نشانه ها در اندیشه ی مولانا، علی تاجدینی، ذیل شمع و شعله ی آن.
#مولانا
سلیم
مولانا: راهبرمان، رهبرمان، آقایمان، پیشوایمان مانند مولانا علی یعنی پیشوایمان علی.
و به گفته برخی از پژوهشگران یکی از نام های خداوند می باشد.
مو لانا را میتوان بصورت زیر هم نوشت : مَو لانه
مَو به معنای تاک یا درخت انگور و لانه به معنای آشیانه.
لذا لقب مولانا میتواند اشاره به آشیانه پرندگان روی شاخه ها و در بین برگ های درخت های تاک یا انگور باشد. از دیدگاه دین مسیحیت، عیسی مسیح گاهی به زبان تمثیل در حین واحد به باغبان و تاکستان و درخت تاک و خوشه انگور تشبیه میگردد که مولانا هم به زبان تمثیل میتواند تحت عنوان مرغ ملکوتی در آن تاکستان و تحت مراقبت باغبان ملکوتی روی شاخه های تاک های ملکوتی آشیانه ای را برای خود خود ساخته باشد و در حال حاظر در آن باغ ملکوتی مشغول پرواز و رقص و آواز باشد.
... [مشاهده متن کامل]