مول مول زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) مس مس کردن. این دست آن دست کردن. به تأخیر انداختن. ( از یادداشت مؤلف ) : عاشق است و می زند او مول مول کو ز بی صبریت داند ای فضول.
مولوی.
مول مولی می زد آنجا جان او در فضای رحمت و احسان او.
مولوی.
و رجوع به مول و مول مول شود.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) درنگ کردن تاخیر کردن این پا آن پا کردن : [ امر می آمد که نی طامع مشو چون ز پایت خار بیرون شد برو . ] [ مول مولی میزد آنجا جان او در فضای رحمت و احسان او ] ( مثنوی . نیک . ۱۲۸:۱ )