مول مول

لغت نامه دهخدا

مول مول. ( اِمص مرکب ) ( ریشه یا ماده مکرر مولیدن ). عمل این دست آن دست کردن. عمل مس مس کردن. ( یادداشت مؤلف ). عمل درنگیدن و تأخیر کردن :
برای تو مهان در انتظارند
سبک تر رو چرا در مول مولی.
مولوی.
منتظر در غیب جان مرد و زن
مول مولت چیست زوتر گام زن.
مولوی.
و رجوع به مول و مول مول زدن و مول مول کردن شود. || ( فعل امر ) کلمه امر یعنی باش و درنگ کن و به جائی مرو. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

عمل این دست آن دست کردن .

پیشنهاد کاربران

عاشق است و می زند او مول مول
که زنی صبریت داند ای فضول

بپرس