مول مول. ( اِمص مرکب ) ( ریشه یا ماده مکرر مولیدن ). عمل این دست آن دست کردن. عمل مس مس کردن. ( یادداشت مؤلف ). عمل درنگیدن و تأخیر کردن : برای تو مهان در انتظارند سبک تر رو چرا در مول مولی.
مولوی.
منتظر در غیب جان مرد و زن مول مولت چیست زوتر گام زن.
مولوی.
و رجوع به مول و مول مول زدن و مول مول کردن شود. || ( فعل امر ) کلمه امر یعنی باش و درنگ کن و به جائی مرو. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
عمل این دست آن دست کردن .
پیشنهاد کاربران
عاشق است و می زند او مول مول که زنی صبریت داند ای فضول