موقوف شدن. [ م َ / مُو ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) ترک شدن و برطرف گشتن. ( ناظم الاطباء ). || بسته شدن. مشروط گشتن. وابسته شدن. متعلق گشتن. || بازداشته شدن. بازداشت شدن.توقیف گردیدن : تا مرد را بیفکندند و به غزنین آوردند موقوف شد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 138 ).