موقعیت

/mowqe~iyyat/

مترادف موقعیت: جایگاه، محل، مناسبت، زمان مناسب، موقع، وضع، وضعیت، وضعیت مناسب

برابر پارسی: ایستار، جایگاه

معنی انگلیسی:
situation, position, footing, circumstances, standing, station, acy _, berth, billet, locality, location, tion _, possition

فرهنگ فارسی

موقع . توضیح این کلمه در عربی بکار نمیرود و بجای آن [ موقع ] گویند بهمین منظور گروهی استعمال آنرا در فارسی غیر فصیح دانند . یا موقعیت اجتماعی . مقام و ارزشی که شخص در جامعه دارد .

فرهنگستان زبان و ادب

{position} [زیست شناسی- علوم گیاهی] نحوۀ قرارگیری یک قطعه نسبت به قطعات ناهمسان
{setting} [زبان شناسی] ← بافت غیرزبانی

واژه نامه بختیاریکا

بارت

مترادف ها

post (اسم)
پست، تعجیل، مسئولیت، منصب، سمت، موقعیت، مسند، مقام، شغل، چاپار، صندوق پست، بسته پستی، پستخانه، ارسال سریع، سیستم پستی، تیر تلفن و غیره، پست نظامی، مجموعه پستی، تیردگل کشتی و امثال آن

site (اسم)
مقر، جا، موقعیت، مکان، محل، زمین زیر ساختمان

place (اسم)
جا، فضا، میدان، موقعیت، صندلی، مکان، وهله، جایگاه، محل

spot (اسم)
نقطه، موقعیت، خال، لکه، لک، مکان، لحظه، محل، موضع، زمان مختصر

situation (اسم)
جا، وضع، حالت، موقعیت، وضعیت، حال، شغل، موقع

status (اسم)
وضع، حالت، موقعیت، پایه، مقام، وضعیت، حال، شان

position (اسم)
وضع، موقعیت، مسند، مقام، وضعیت، مرتبه، مکان، شغل، جایگاه، محل، موضع، نهش

plight (اسم)
گرفتاری، موقعیت، مخمصه

setting (اسم)
اهنگ، محیط، زمینه، موقعیت، نشاندن، قرار گاه، جای نگین، کار گذاری، وضع ظاهر

ball game (اسم)
موقعیت

location (اسم)
جا، موقعیت، مکان، تعیین محل، محل، اندری

circumstances (اسم)
موقعیت

station (اسم)
وقفه، جا، وضع، موقعیت، مرکز، مقام، رتبه، مرحله، پاتوغ، جایگاه، ایستگاه، موقعیت اجتماعی، در حال سکون، ایستگاه اتوبوس و غیره، توقفگاه نظامیان و امثال ان

locality (اسم)
جا، موقعیت، مکان، محل، موضع، محل خاص

state of affairs (اسم)
موقعیت

status quo (اسم)
موقعیت، وضع موجود، وضع کنونی، حالت طبیعی

فارسی به عربی

اکذوبة , مضجع , مناسبة , موامرة , موطی , موقع , هالة

پیشنهاد کاربران

موقعیت؛ مکان وقوع یک عمل،
واقعه؛ عمل به وقوع پیوسته ،
واقعیت ؛ عملی قویع و واقعی که از قُواع جسمی انسان سر می زند و عواقبی به همراه دارد چه خیر چه شر.
حقیقت؛ حق، درستی مطلق
همه ما فرشته هستیم؛ بی نقص وعیب!
وبازهم؛ همهء ما دیو بی دنب وشاخ هستیم . . .
بستگی دارد به موقعیّت :
وقت خاص
منفعت ویژه
مصلحت استثنائی
جای خلوت
. . .
موقعیت، برابر جایگاه و چگونگی است. برای نمونه:
موقعیت من در آن زمان با امروز خیلی ناهمسانی داشته است.
می شود:
جایگاه/چگونگی من در آن زمان با امروز خیلی ناهمسانی داشته است.
بودگاه
موقعیت: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: آسپَدا āspadā ( سنسکریت: āspada ) .
کردی: هَلوِست
زمان مناسب برای کاری
مثال =موقعیت های زندگی
معنی=زمان های مناسب برای انجام کاری در زندگی
وضع
آرایش
این واژه ی از ریشه عربی به آرش های بجا و نابجای بسیاری در زبان پارسی بکار گرفته شده و واژگان آن را از ریخت انداخته است؛ آنچه در زیر آورده ام، تنها یک نمونه از آن است:
هم اکنون از دیدگاه سپاهی، ꞌطالبانꞌ از نیرومندترین آرایش ( موقعیت ) از سال ۲۰۰۱ که رژیم آن ها از سوی �نیروهای گروهبندی جهانی� برهبری امریکا سرنگون شد، برخوردارند.
...
[مشاهده متن کامل]

دست آویز
جایگاه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس