موغ. ( ص ، اِ ) مغ را گویند. ( برهان ). ج ، موغان.( ناظم الاطباء ). مغ. ( زمخشری ). همان مغ است. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). مجوس. ( یادداشت مؤلف ) : با قبله آتشین چو موغندوز آتشهات در فروغند.؟ ( از آنندراج ).و رجوع به مغ شود.موغ. ( اِ صوت ) بانگ کردن گربه. ( آنندراج ).