پیکان تیرمه سپر موشکاف او
چون موی سر فروزند از فرق فرقدان.
خواجوی کرمانی.
|| دقیق و بادقت و نکته سنج و آن که با دقت بسیار کار می کند. ( ناظم الاطباء ). نهایت هوشیار در کارها.کسی که کارها را به کمال دقت و هوشیاری سرانجام دهد. ( یادداشت مؤلف ) : موشکافان صحابه جمله شان
خیره گشتندی در آن وعظ و بیان.
مولوی.
عاجز از موی میانت مردمان موشکاف مضطر از درک دهانت مردمان خرده بین.
وحشی بافقی.
ز طبع موشکافم شانه پشت دست می خایدبه گردم کی رسد همچون صبا بر بادپیمایی.
صائب تبریزی ( از آنندراج ).
مانده در عقده حیرت نفس موی شکاف بوسه چون راه برد لعل شکرخای ترا.
صائب تبریزی ( از آنندراج ).
و رجوع به موشکافی و مو شکافتن شود.