موش مردگی

/muSmordegi/

لغت نامه دهخدا

موش مردگی. [ م ُ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) موش مرده بودن. حالت و صفت موش مرده. ( یادداشت مؤلف ). || ( اصطلاح عامیانه ) ناتوانی و زبونی و ضعف و نیازمندی دروغین و ساختگی. چون موش مرده ناتوان و بیکاره و زبون و هیچکاره بودن وانمودن. ( از یادداشت مؤلف ).
- خود را به موش مردگی زدن ؛ خود را به دروغ ضعیف و علیل نمودن. به دروغ ضعف و بیماری نمودن. خود را چون موش مرده معرفی کردن. ناتوان و هیچکاره معرفی کردن. ضعف و ناتوانی نمودن بی ضعف و ناتوانی. ( یادداشت مؤلف ).
- || خود را فقیر و محتاج نشان دادن. خود را مستمند و نیازمند نمودن در حالی که چنان نیست. به دروغ فقر و تهی دستی نمودن. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

موش مرده بودن حالت و کیفیت موش مرده یا خود را به موش مردگی زدن . خود را موش مرده ( بیکار و ناتوان ) معرفی کردن .

فرهنگ عمید

وضع یا حالت کسی که خود را مظلوم، بی آزار، و ناتوان جلوه دهد اما در باطن موذی و حیله گر باشد.

پیشنهاد کاربران

بپرس