گربه موش خور بسی دیدی
این یکی موش گربه چشم ببین.
خاقانی.
|| ( اِ مرکب ) نوع کوچکترین از جوارح طیور. کوچکترین جوارح طیور. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به موش خوار شود. || ( ن مف مرکب ) موش خوار. آنچه موش آن را بخورد. موش خورده. خورده موش. ( از یادداشت مؤلف ). || ( در تداول انبارداران ) کسری که در انبار غله پیدا شوداز موش. کسری که انباردار در حساب صاحب غله گذارد مثلاً خرواری پنج من به نام موش خور یعنی خورده موش. ( از یادداشت مؤلف ).