هنوز رودسرایان نساختند به روم
ز بهر مجلس او ارغنون و موسیقار.
فرخی.
به چنین روز به گوشش غو کوس ز ارغنون خوشتر و از موسیقار.
فرخی.
به یاد شهریارم نوش گردان به بانگ چنگ و موسیقار و طنبور.
منوچهری.
همی نواختی آن لعبت بدیع که هست نواش مست ولیکن به لحن موسیقار.
مسعودسعد.
به سایه ابر بگسترد فرش بوقلمون ز شاخ بلبل بگشاد لحن موسیقار.
مسعودسعد.
تا چکاوک بست موسیقار بر منقار خویش ارغنون بسته ست بلبل بر درخت ارغوان.
امیرمعزی.
چشم موسی تار شد بر طور غیرت ز انتظاراز لب داود صوتی به ز موسیقار کو؟
سنایی.
استخوانم شکل موسیقار شد از غم ظهیردر صفیر آید تنم چون برکشم فریاد را.
ظهیر فاریابی.
به بهار و شکوفه خوش سازدنحل و موسیجه لحن موسیقار.
خاقانی.
نغمت و الحان بلبل شکسته شد و اوتار و موسیقار صلصل گسسته گشت. ( سندبادنامه ص 124 ).همان نغمه دماغش در جرس داشت
که موسیقار عیسی در نفس داشت.
نظامی.
چو موسیقار می نالم به زاری که کار مشکل و دشوار دارم.
عطار.
درخت موسی از دورم نمودنددرون سینه موسیقار دارم.
عطار ( دیوان ص 352 ).
بیشتر بخوانید ...