موزع

/movazze~/

مترادف موزع: توزیع کننده، پخش کننده، تقسیم کننده، توزیع گر

معنی انگلیسی:
distributor, paperboy

لغت نامه دهخدا

موزع. [ زَ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از ایزاع. برغلانیده شده و اغوا گشته و مجبور کرده. ( ناظم الاطباء ). برآغالانیده به چیزی. مغری به. ( منتهی الارب ، ماده وزع ).

موزع. [ م ُ وَزْ زَ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از توزیع. پخش شده و پراکنده شده. ( ناظم الاطباء ).

موزع. [ م ُ وَزْ زِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از توزیع. پخش کننده و پراکنده نماینده. ( ناظم الاطباء ). پراکنده کننده. ج ، موزعین. ( یادداشت مؤلف ). || مأمور پست و تلگراف و تلفن یا مجلات و روزنامه ها که نامه ها و محمولات پستی و تلگرافها و روزنامه ها و مجله ها را به صاحبانشان می رساند. نامه رسان.

فرهنگ فارسی

پراکنده کننده، ب ش کننده
( اسم ) توزیع کننده پخش کننده : [ موزع جراید ] جمع : موزعین .
نعت فاعلی از توزیع .

فرهنگ معین

(مُ وَ زِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) توزیع کننده ، پخش کننده . ج . موزعین .

فرهنگ عمید

پراکنده کننده، پخش کننده.
بخش شده، پراکنده شده.

پیشنهاد کاربران

مُوزَّع بر وزن مفعَّل و موزِّع بر وزن مفعِّل بوده که هر دو شکل خواش، صحیح و درست اند؛ به مأمور ادارهٔ پست ( = تلگراف ) ، که وظیفهٔ توزیع جراید و نامه ها را برعهده دارد، موزِّع یا موزَّع می گویند.
واژهٔ عامیانهٔ کلمهٔ مزبور، نامه رسان است که در گفتار عامیانه به کار می رود.
مُوَزِّع= پخش کننده، گسترش دهنده مثل؛ موزع عدالت یعنی گسترش. دهنده عدالت
توزیع کننده، پخش کننده، انتشار دهنده.

بپرس