موریه

لغت نامه دهخدا

( موریة ) موریة. [ ی َ ] ( ع ص ) مؤنث موری. آنکه آتش برمی آورد از آتش زنه.( ناظم الاطباء ). ج ، موریات. و رجوع به موریات شود.
موریه. [ ی َ ] ( اِ ) تنگ کوچک دسته دار که در آن سرکه و جز آن می ریزند. ( ناظم الاطباء ).

موریه. [ م ُ ی ِ ] ( اِخ ) جیمزجوستینین. نویسنده و سیاستمدار بریتانیایی ، پسر اسحاق موریه بود. وی دوبار به ایران مسافرت کرد و جمعاًبالغ بر شش سال در سفارت انگلیس در تهران خدمت کرد و نایب سفارت بود. در سال 1816 م. به وطن خویش بازگشت و دو جلد سفرنامه درباره سفرهای خود نوشت که هر دو به چاپ رسید. بیشتر شهرت او به خاطر کتاب «حاجی بابای اصفهانی » است که در سال 1824 به چاپ رسیده است.

موریه. [ ری ی ِ ] ( اِخ ) دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز واقع در 7 هزارگزی شمال باختری دهدز با 197 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

فرهنگ فارسی

( و. ۱۷۸٠ ف. ۱۸۴۹ م . ) جیمز جوستینین موریه نویسنده و سیاستمدار بریتانیایی پسر اسحاق موریه . دوبار به ایران مسافرت کرد و مجموعا بالغ بر شش سال در ایران اقامت داشت . سمت او منشیگری سفارت انگلیس در تهران و یا نیابت سفارت در ایام غیبت سفیر انگلیس بود . در ۱۸۱۶ به وطن خود برگشت و در باب سفرهای خود دو جلد سفرنامه نوشت که هر دو به طبع رسید . بیشتر شهرت او به کتاب حاجی بابای اصفهانی است که در ۱۸۲۴ به طبع رسیده است .
دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز .

پیشنهاد کاربران

بپرس