مورسرج

لغت نامه دهخدا

مورسرج. [ س َ رَ ] ( معرب ، اِ مرکب ) مورسارج. مورسرک. معرب مورسره و آن خروج طبقه عنبیه است و آن ابتدا به قدر سر مور باشد. ( آنندراج ) ( غیاث ). معرب مورسرک. مورسارج. مورسره. خروج طبقه عنبیه است آن گاه که به اندازه سر موری قرنیه بشکافد به قرحه ای یا بثره ای یا جراحتی که بر آن وارد آید. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به مورسارج شود.

فرهنگ فارسی

مورسارج .

پیشنهاد کاربران

بپرس