مورد غیرعادی دکتر جکیل و آقای هاید. مورد غیرعادی دکتر جکیل و آقای هاید ( به انگلیسی: Strange Case of Dr Jekyll and Mr Hyde ) رمانی کوتاه است که توسط نویسنده اسکاتلندی به نام رابرت لویی استیونسن در سال ۱۸۸۶ در لندن منتشر شده است. در این رمان، دکتر جکیل، که به مبحث دوگانگی شخصیت علاقه مند است، دارویی برای جدا کردن جنبه های خوب و بد انسانیش می سازد. از جنبه های بد، فردی به نام آقای هاید پدید می آید که دست به اعمال جنایتکارانه و حتی قتل می زند. دکتر جکیل خود را در شرایطی می یابد که دیگر نه قادر به کنترل آقای هاید است و نه می تواند از قالب آقای هاید خارج شده و به صورت اصلی خود یعنی دکتر جکیل درآید …
این رمان کشمکش درونی بد و خوب هر انسان را به تصویر می کشد. سبک نوشتاری رمان بسیار جذاب و غنی است و به عنوان مرجعی مهم در مبحث دوگانگی شخصیت از آن یاد می شود. سرگذشت دکتر جکیل و آقای هاید منبع الهام قطعات تئاتر، فیلم های سینمایی و چندین آهنگ بوده است. [ ۱]
ویکتور فلمینگ در سال ۱۹۴۱، این رمان کوتاه را تبدیل به فیلمی با ژانر ترسناک و علمی - تخیلی کرد که کاندیدای سه اسکار ( کاندیدای اسکار بهترین موسیقی - کاندیدای اسکار بهترین تدوین - کاندیدای اسکار بهترین فیلمبرداری ) در سال ۱۹۴۲ شد.
وکیل گابریل جان آترسون در پیاده روی هفتگی خود با پسر عمویش، ریچارد انفیلد در لندن، به درِ خانه بزرگی می رسند که در واقع درِ پشتی خانه دکتر جکیل، دوست و موکل آترسون است. در این حال انفیلد خاطره ای از ماه ها پیش نقل می کند که در روبروی این خانه، یک مرد شرور به نام ادوارد هاید، پس از برخورد با یک دخر بچه او را زیر پا گذاشته و فرار می کند اما توسط مردم دستگیر می شود. هاید برای رهایی از این مخمصه سریعاً از در پشتی به خانه دکتر جکیل رفته و با یک چک ۱۰۰ پوندی برمی گردد که امضای شخص مشهوری ( دکتر جکیل ) را پای خود داشته است. از این پس آترسون نگران می شود که نکند این مرد شرور در حال باج گیری از دوستش است خصوصاً اینکه او در وصیت نامه خود نوشته که در صورت ناپدید شدن دکتر جکیل، تمام اموالش به نام ادوارد هاید زده شود. آترسون پرس و جو دربارهٔ هاید را از لانیون، دوست مشترک آترسون و جکیل شروع می کند اما وقتی به نتیجه ای نمی رسد موضوع را با خود جکیل در میان می گذارد؛ دکتر جکیل از او می خواهد این ماجرا را فراموش کند اما به خواسته اش در وصیت نامه عمل کند. یک سال بعد، در یک نیمه شب پر از مه، یکی از پیشخدمتان جکیل از پشت پنجره متوجه می شود که هاید، دنورس کرو، نماینده پارلمان و یکی از موکلان آترسون را تا سر حد مرگ کتک زده به طوری که نیمی از عصایش را روی آن مرد می شکند تا دنورس کرو به قتل رسیده و هاید فرار می کند. بعد از یافتن نیمی از عصا که همان عصایی بوده که اترسون به جکیل هدیه داده است، آترسون با جکیل ملاقات کرده و جکیل با حالی بسیار بد، از نامه هاید به او و پایان این ماجرا سخن می گوید اما آترسون مشکوک تر می شود زیرا دستخط هاید بسیار شبیه به دستخط جکیل است. بعد از چند ماه روحیه جکیل بهتر می شود اما ناگهان دیدارهایش با آترسون را متوقف می کند. وقتی آترسون علت را از لانیون جویا می شود، متوجه می شود که او نیز حالش بسیار بد است و بزودی به دلیل خبردار شدن از راز جکیل می میرد. وی قبل از مرگ نامه ای برای آترسون می نویسد تا بعداً او از همه چیز باخبر شود. مدتی بعد، آقای پول، خدمتکار جکیل، به آترسون اطلاع می دهد که رئیسش مدتهاست که خود را در آزمایشگاهش حبس کرده و البته وی فردی را دیده که هیچ شباهتی به جکیل ندارد. آنها وارد آزمایشگاه شده و با جسد ادوارد هاید روبرو می شوند. آترسون ابتدا نامه لانیون و سپس نامه ای از جکیل که روی میز بوده می خواند و متوجه تمام ماجرا می شود. در نامه جکیل ذکر شده که وی از کودکی با توجه به شرایط خانواده اشرافی اش مجبور به رفتار اجتماعی خوب و حسن شهرت بوده اما تمایلات خبیثانه ای داشته که امکان بروز دادن آنها را نداشته است. تا اینکه وی به این نتیجه می رسد که خوب است تا دو شخصیت داشته باشد؛ ادوارد هاید شرور که تمایلات خبیثانه او را ارضا کند و دکتر جکیل محبوب و متشخص که حسن شهرت وی را خراب نکند. وی با ترکیب محلول هایی در یک لحظه از جکیل به هاید و مجدداً به جکیل تبدیل می شود. پس از مدتی، هاید ( شخصیت شرور ) خود به خود قدرت بیشتری پیدا کرده و دکتر جکیل بدون اینکه چیزی بخورد، تبدیل به هاید می شود. قدرت این شخصیت شرور روز به روز بیشتر می شود تا اینکه معجون وی تمام شده تا او برای همیشه ادوارد هاید بماند اما وی طاقت نیاورده و به زندگی خود پایان می دهد.
این رمان کشمکش درونی بد و خوب هر انسان را به تصویر می کشد. سبک نوشتاری رمان بسیار جذاب و غنی است و به عنوان مرجعی مهم در مبحث دوگانگی شخصیت از آن یاد می شود. سرگذشت دکتر جکیل و آقای هاید منبع الهام قطعات تئاتر، فیلم های سینمایی و چندین آهنگ بوده است. [ ۱]
ویکتور فلمینگ در سال ۱۹۴۱، این رمان کوتاه را تبدیل به فیلمی با ژانر ترسناک و علمی - تخیلی کرد که کاندیدای سه اسکار ( کاندیدای اسکار بهترین موسیقی - کاندیدای اسکار بهترین تدوین - کاندیدای اسکار بهترین فیلمبرداری ) در سال ۱۹۴۲ شد.
وکیل گابریل جان آترسون در پیاده روی هفتگی خود با پسر عمویش، ریچارد انفیلد در لندن، به درِ خانه بزرگی می رسند که در واقع درِ پشتی خانه دکتر جکیل، دوست و موکل آترسون است. در این حال انفیلد خاطره ای از ماه ها پیش نقل می کند که در روبروی این خانه، یک مرد شرور به نام ادوارد هاید، پس از برخورد با یک دخر بچه او را زیر پا گذاشته و فرار می کند اما توسط مردم دستگیر می شود. هاید برای رهایی از این مخمصه سریعاً از در پشتی به خانه دکتر جکیل رفته و با یک چک ۱۰۰ پوندی برمی گردد که امضای شخص مشهوری ( دکتر جکیل ) را پای خود داشته است. از این پس آترسون نگران می شود که نکند این مرد شرور در حال باج گیری از دوستش است خصوصاً اینکه او در وصیت نامه خود نوشته که در صورت ناپدید شدن دکتر جکیل، تمام اموالش به نام ادوارد هاید زده شود. آترسون پرس و جو دربارهٔ هاید را از لانیون، دوست مشترک آترسون و جکیل شروع می کند اما وقتی به نتیجه ای نمی رسد موضوع را با خود جکیل در میان می گذارد؛ دکتر جکیل از او می خواهد این ماجرا را فراموش کند اما به خواسته اش در وصیت نامه عمل کند. یک سال بعد، در یک نیمه شب پر از مه، یکی از پیشخدمتان جکیل از پشت پنجره متوجه می شود که هاید، دنورس کرو، نماینده پارلمان و یکی از موکلان آترسون را تا سر حد مرگ کتک زده به طوری که نیمی از عصایش را روی آن مرد می شکند تا دنورس کرو به قتل رسیده و هاید فرار می کند. بعد از یافتن نیمی از عصا که همان عصایی بوده که اترسون به جکیل هدیه داده است، آترسون با جکیل ملاقات کرده و جکیل با حالی بسیار بد، از نامه هاید به او و پایان این ماجرا سخن می گوید اما آترسون مشکوک تر می شود زیرا دستخط هاید بسیار شبیه به دستخط جکیل است. بعد از چند ماه روحیه جکیل بهتر می شود اما ناگهان دیدارهایش با آترسون را متوقف می کند. وقتی آترسون علت را از لانیون جویا می شود، متوجه می شود که او نیز حالش بسیار بد است و بزودی به دلیل خبردار شدن از راز جکیل می میرد. وی قبل از مرگ نامه ای برای آترسون می نویسد تا بعداً او از همه چیز باخبر شود. مدتی بعد، آقای پول، خدمتکار جکیل، به آترسون اطلاع می دهد که رئیسش مدتهاست که خود را در آزمایشگاهش حبس کرده و البته وی فردی را دیده که هیچ شباهتی به جکیل ندارد. آنها وارد آزمایشگاه شده و با جسد ادوارد هاید روبرو می شوند. آترسون ابتدا نامه لانیون و سپس نامه ای از جکیل که روی میز بوده می خواند و متوجه تمام ماجرا می شود. در نامه جکیل ذکر شده که وی از کودکی با توجه به شرایط خانواده اشرافی اش مجبور به رفتار اجتماعی خوب و حسن شهرت بوده اما تمایلات خبیثانه ای داشته که امکان بروز دادن آنها را نداشته است. تا اینکه وی به این نتیجه می رسد که خوب است تا دو شخصیت داشته باشد؛ ادوارد هاید شرور که تمایلات خبیثانه او را ارضا کند و دکتر جکیل محبوب و متشخص که حسن شهرت وی را خراب نکند. وی با ترکیب محلول هایی در یک لحظه از جکیل به هاید و مجدداً به جکیل تبدیل می شود. پس از مدتی، هاید ( شخصیت شرور ) خود به خود قدرت بیشتری پیدا کرده و دکتر جکیل بدون اینکه چیزی بخورد، تبدیل به هاید می شود. قدرت این شخصیت شرور روز به روز بیشتر می شود تا اینکه معجون وی تمام شده تا او برای همیشه ادوارد هاید بماند اما وی طاقت نیاورده و به زندگی خود پایان می دهد.
مورد غیرعادی دکتر جکیل و آقای هاید (فیلم). مورد غیرعادی دکتر جکیل و آقای هاید ( انگلیسی: The Strange Case of Dr. Jekyll and Mr. Hyde ) فیلمی در ژانر ترسناک است که در سال ۲۰۰۶ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به تونی تاد، تریسی اسکاگینز، دبورا شلتن و نیکول تام اشاره کرد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف