مودعه

لغت نامه دهخدا

مودعه. [ دَ ع َ ] ( ع ص ) سپرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). || کاشته شده. زراعت شده :
تو بکردی او بکردی مودعه
زان که ارض اﷲ آمد واسعه.
مولوی.
و رجوع به مودع شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث مودع جمع : مودعات

پیشنهاد کاربران

بودیعه سپرده شده
به امانت داده شده
سپردن چیزی به کسی
تو بکردی او بکردی مودعه
زانک ارض الله آمد واسعه
✏ �مولانا�

بپرس