لغت نامه دهخدا
مودع. [ دَ ] ( ع ص ) اسب آساینده و آسایش جوی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || پدرود کرده شده. ( آنندراج ) ( غیاث ). مودعه.
مودع. [ دِ ] ( ع ص ) پدرودکننده. ( آنندراج ). پدرودکننده یعنی رخصت کننده. ( غیاث ).
مودع. [ م ُ وَدْ دَ ] ( ع ص ) تودیعشده. امانت گذاشته شده. سپرده شده : آنچه او بیان می کند مفصل تر و کامل تر از آن است که در خزانه حفظ ما مودع است. ( تاریخ بیهق ص 11 ). || موضوع. موضوعه. مودعه . ( یادداشت مؤلف ).
فرهنگ فارسی
تودیع شده . امانت گذاشته شده .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
به ودیعت نهنده، امانت گذارنده.
پیشنهاد کاربران
ماده۶۰۷ قانون مدنی =ودیعه ( امانت )
ودیعه گذار= مودع
ودیعه گیر=مستودع یا امین
امین ؛ نگهدارنده؛ امانت گیر
ودیعه گذار= مودع
ودیعه گیر=مستودع یا امین
امین ؛ نگهدارنده؛ امانت گیر
ودیعه دهنده
امانت گذار
امانت سپار
امانت سپار