مودار


معنی انگلیسی:
hairy, flawy, crazed

لغت نامه دهخدا

مودار. ( نف مرکب ) مودارنده. که دارای موی باشد. که موی دارد. ( یادداشت مؤلف ). || چیزی که موی زاید داشته باشد و بدان سبب معیوب گردد. دیده مودار. ( آنندراج ) :
به رنگ دیده مودار احوالش بود درهم
رقیب امروزمعلوم است ما را در نظر دارد.
شفیع اثر ( از آنندراج ).
|| ترک دارو شکافدار، در چینی و بلور و امثال آن. چینی و بلورو شیشه ترکیده. ( یادداشت مؤلف ). آنچه دارای خط و ترک باشد ( از شیشه و ظروف و امثال آنها ) ( یادداشت مؤلف ).
- درّ مودار ؛ درّ ترک دار. قسمی سنگ سپید است که در درون آن چیزی چون موی دیده شود و خدام حرمهای مقدسه آن را چون چیزی مبارک و مقدس به مؤمنین ساده دل دهند و گویند که این مویهای پیامبر یا امام است. ( یادداشت مؤلف ).
|| ( اِ مرکب ) استبرق. رجوع به استبرق شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) استبرق

فرهنگ معین

(ص فا. ) دارندة مو، آنچه دارای خط باشد، دارای تَرَک .

فرهنگستان زبان و ادب

{piliferous} [زیست شناسی- علوم گیاهی] ویژگی رأس یا سطحی که پوشیده از مو باشد

مترادف ها

hispid (صفت)
خاردار، مودار، سیخک دار

hairy (صفت)
مویی، پرزدار، مودار، پرمو، مویین، مویینه، کرکین

hirsute (صفت)
مویی، مودار، پرمو، پشمالو

shaggy (صفت)
ژولیده، زبر، مویی، درهم، مودار، پشمالو، کرک شده، مو دراز

villous (صفت)
کرکی، مودار، مخملی

haired (صفت)
مودار

whiskered (صفت)
مودار

pilose (صفت)
مودار، پوشیده از موی ریز یا کرک

پیشنهاد کاربران

بپرس