موجه

/movajjah/

مترادف موجه: پذیرفتنی، توجیه پذیر، معقول، منطقی ، معتبر، بااعتبار، صاحب مقام، فهیم، شایسته

متضاد موجه: توجیه ناپذیر، ناموجه

برابر پارسی: پذیرفتنی، پذیرفته، پسندیده، درست انگاشته، روا، شایسته

معنی انگلیسی:
valid, admissible, excusable, justifiable, legitimate, permissible, good, acceptable, well - founded, well

لغت نامه دهخدا

( مؤجة ) مؤجة. [ م َ / م ُ ئو ج َ ] ( ع مص ) شور و تلخ گردیدن آب. ( منتهی الارب ، ماده م ٔج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

موجة. [ م َ ج َ ] ( ع اِ ) واحد موج ، یعنی یک کوهه آب. ج ، موجات. یکی موج. ( منتهی الارب ). ج ، امواج. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به ماده بعد شود.
- موجةالشباب ؛ آغاز جوانی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
موجه. [ م َ / م ُ ج َ / ج ِ ] ( از ع ، اِ ) موجة. یک موج. یکی موج. کوهه آب. خیزابه. خیزاب. آب خیز. آب خیزه. اشترک. شترک. ( از یادداشت مؤلف ) :
در بحر عشق موجه غبغب نخورده اند
دل در درون فکنده چاه ذقن نیند.
زلالی ( از آنندراج ).
حشأالبحر؛ موجه دریا. ( منتهی الارب ). و رجوع به موج شود.
- موجه عرق ؛ کثرت عرق. ( از آنندراج ) :
ز موجه عرق شرم پایمال شدیم
غبار ما نتواند کشید آه در آب.
اسیر ( از آنندراج ).

موجه. [ ج َ ] ( اِ ) در اصطلاح پزشکی ، پژند. قثابری. برغست. آطریلال. قازایاغی. غازیاغی. ( یادداشت مؤلف ).

موجه. [ م ُ وَج ْ ج َه ْ ] ( ع ص ) صاحب جاه و وقار. ( منتهی الارب ،ماده وج هَ ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || چادر و گلیم دورخه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). چادر وگلیم دورویه. ( ناظم الاطباء ). || دوروی : گل موجه ؛ گل دوروی. ( از یادداشت مؤلف ) ( از مهذب الاسماء ). گل رعنا. گل قحبه. ( یادداشت مؤلف ) :
به جام زرین همچون گل موجه
درونش احمر باشد برونش اصفر.
مسعودسعد.
|| آنکه در پشت و سینه وی گوژی باشد. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || شیئی موجه ؛ چیزی که بر یک وتیره و روش باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || آنچه به سوی او رو کرده شود. ( غیاث ). || پسندیده و مقبول و شایسته و مناسب و موافق و باقاعده و موافق قاعده. ( ناظم الاطباء ). خوب و پسندیده. ( غیاث ). || قابل توجیه. قابل قبول. پذیرفتنی. دارای علت و دلیل واقعی. مدلل و توجیه شده. با قاعده.مطابق اصول. برابر مقررات و قواعد : امیر گفت موجه این است کدام کس رود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 344 ).
- حجت موجه ؛ دلیل قابل قبول. دلیل روشن و استوار :
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره تو حجت موجه ماست.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) واحد موج یک موج یک کوهه آب موجه ( اسم ) ۱ - صاحب جاه و مقام . ۲ - پسندیده مقبول مقابل نا موجه . یا دلیل موجه . دلیل مورد قبول . یا عذر موجه . عذری که مورد قبول واقع شود ۳ - با قاعده مطابق مقررات . یا قضیه موجه . یا اسباب موجه حکم . دلایل رای محکمه و مواد قانونی مورد استناد . توضیح بهنگام تدوین قوانین عدلیه در صدر مشروطیت و ترجمه قوانین مدون ترکی اصطلاح [ اسباب موجبه ] ( که بهمین صورت در عربی و ترکی متداول است ) را گرفته اند ولی در تحریر و طبع فارسی ( ب ) آن ساقط گردیده و بصورت [ اسباب موجه ] در آمد و سپس اصطلاح اخیر مورد تاویل و تفسیر دانشمندان حقوق قرار گرفت . ( یادداشت آقای مجدالعلی ) مرحوم کسروی نیز در رساله [ داد گستری ] این نکته را متذکر شده اند.
آنکه بزرگ و با قدر می گرداند .

فرهنگ معین

(مُ وَ جَّ هْ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - پسندیده ، مقبول . ۲ - صاحب جاه و مقام .

فرهنگ عمید

یک موج، موج.
۱. کلام یا عذری که با دلیل و برهان پسندیده باشد.
۲. خوب، پسندیده.
۳. (اسم ) [قدیمی] جاه و مقام.

دانشنامه عمومی

موجه (مجموعه تلویزیونی). موجه یا توجیه شده ( به انگلیسی: Justified ) مجموعه تلویزیونی درام جنایی آمریکایی است که در ۱۶ مارس ۲۰۱۰ در شبکه تلویزیونی اف ایکس به نمایش درآمد. این مجموعه تلویزیونی براساس یک داستان کوتاه و دو رمان نوشته المور لئونارد نویسنده آمریکایی ساخته شده است. اسم لئونارد در تمام قسمت ها به عنوان تهیه کننده در تیتراژ حاضر است و گسترش داستان برای اجرا در تلویزیون توسط گراهام یوست صورت گرفته است. تیموتی اولیفانت بازیگر نقش اصلی سریال هم به عنوان تهیه کننده اجرایی در اکثر قسمت های سریال حضور داشته است.
داستان اصلی این سریال در مورد مارشال ریلان گیونز است که به دلیل اعمال روش های غیرمعمول در اجرای قانون، از میامی فلوریدا به لگزینگتون کنتاکی تبعید می شود. لگزینگتون برای هر مارشال دیگری به غیر از ریلان جای مناسبی به نظر می رسد، اما هارلان شهر کوچکی در حومه لگزینگتون جایی است که ریلان به دنیا آمده و بزرگ شده است. مارشال گیونز بعد از سال ها دوری دوباره به هارلان برمی گردد و با گذشته اش و آدم های مربوط به آن یعنی پدر خلافکارش، همسر سابقش و دوست دوران کودکی و جوانی اش بوید کراودر، روبرو شود. او که سال ها از این گذشته و آدم ها فرار می کرده است، باید به عنوان مأمور قانون با آنها که اکثرشان خلافکاران محلی هستند، روبرو شود.
عکس موجه (مجموعه تلویزیونی)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

توجیه از وجه آمده و توضیح آنرا دوستان دادند اما برابر وجه ؛ روی می شود که از روییدن آمده ( یعنی صورت ؛ سمت ) که بعد ها از روییدن ؛ رویش ( صورت یافته = رشد ) رویا ( روی آ = بسیار صورت یافته = هر آنچه که چند وجه باشد = خیالی ) و . . . ساخته شد پس وجه دقیقا برابر روی است از اینرو
...
[مشاهده متن کامل]

وجه = روی مثال = وجه مشترک این دو = روی مشترک این دو
موجه / توجیه = رویین ( چیزی که روی و وجه و صورت دارد ) و چون همانند رویین تن = چیزی ک تن را صورت میبخشد و میپوشاند و سمت و سو به آن میدهد حالت دفاعی ایجاد میکند میتواند برای توجیه که اثر دفاعی در کلام دارد بهره برداری شود
روییزه = روی ایزه ( برابر is لاتین به چم شدن و هست بکار میرود همچون پاکیزه / دوشیزه و . . . ) = صورت شده ( توجیه و موجه )
اقدام موجه انجام داد = کار رویین انجام داد ( کاری ک اثر دفاعی و قابل قبول در برابر آسیب دارد )
رویش = چند وجهی شدن ک نشان از رشد دارد.
هود را برابر حق میدانیم چرا که خدا در گذشته هودا / هدا خوانده میشده و در یهود = یا هودا / یهوه و هدهد که ندای حق سر میدهد یه هود حق گفته میشود و به حقیقت = فرهود ؛ از اینرو هرچند موجه گونه ای از درستی و راستی می باشد و ما را به حق میرساند اما بهتر است یک واژه کاربرد چند رویه ( وجه ) نداشته باشد تا دچار برداشت اشتباه نشویم .
رویارویی = وجه به وجه = مقابل هم شدن ( نشان دیگری که وجه روی می شود و از روییدن آمده ) = رخ به رخ شدن

تَوْجیهْ /مُوَجَّهْ: حرف آخر این دو کلمه ملفوظ است و بنابراین در موارد لازم، به حرفی که بعد از آن بیاید می چسبد و متصل نوشته می شود: ( ( توجیهش ( و نه: توجیه اش ) پذیرفتنی نیست ) ) ؛ ( ( و برای غیبت خود عذر موجهی ( و نه موجه ای ) نداشت ) ) . و نیز در حالت اضافه حمزه نمی گیرد. عذر موجه ِ او ( و نه عذر موجّهٔ او ) پذیرفته شد. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( نجفی، ابوالحسن، غلط ننویسم، فرهنگ دشواری های زبان فارسی، ص ۱۱۹ )

نیکرو
آبرومند، آبرودار
هوده مند
در کنار برابرهای پارسی یاد شده در بالا در گزاره هایی که بویژه سخن بر سر هوده ( حق ) است، کاربرد آمیخته واژه ی: هوده مند، سزاوارتر است؛ مانند نمونه ی زیر:
. . . پشتیبانی از خواست های کارگران که همگی هوده مندند، کاریایی توده ای و سراسری است.
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2018/12/blog - post_59. html

درگویش تاتی به کفش موجَه میگویند.
رواییده

بپرس