موجبه
لغت نامه دهخدا
موجبه. [ ج ِ ب َ / ب ِ ] ( از ع ، ص ، اِ ) موجبة. رجوع به موجبة شود. || ( اصطلاح موسیقی ) دو یا سه نغمه است که به ترصیع صور مختلف پیدا می کنند. به عبارت دیگر، آهنگ اصلی در یک قطعه موسیقی را موجبه ( مونیف ) گویند.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - مونث موجب جمع : موجبات . ۲ - گناه بزرگ یاحسنه سترگ که موجب عذاب یا پاداش نیک در آخرت گردد جمع : موجبات . یا قضیه موجبه . قضیه ایست که در آن حکم به ثبوت محمول بر موضوع شود مقابل سالبه و آن یا حملی است مانند : [ انسان حیوان است ] و یا سلبی است مانند : [ انسان جماد نیست ] ( دستورج ۳ ص ۳۶۳ کشاف ۴ ) ۱۴۴۸ - مقایسه شود با موجبه ( موتیف ) دو یا سه نغمه است که به ترصیع صور مختلف پیدا میکنند ( مجمع الادوار ملحقه - ملحقه - ص ۴ ) بعبارت دیگر آهنگ اصلی در یک قطعه موسیقی را موجبه ( موتیف ) گویند .
مونث موجب . جمع موجبات .
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] آنچه چیزی را ایجاب کند، ایجاب کننده.
پیشنهاد کاربران
دو واژه ی هایستن و نایستن پیشنهاد میرشمس الدین ادیب سلطانی است.
هایستن: های ( نشانه ی تایید در پارسی ) ستن ( مصدرساز ) .
هایستن: ایجاب کردن.
هاینده: موجبه.
هایسته: ایجاب شده.
هایی: ایجابی.
... [مشاهده متن کامل]
نایستن: نای ( نشانه ی نپذیرفتن در پارسی مانند نه ) ستن ( مصدرساز )
نایستن: سلب کردن، نفی کردن.
ناینده: سالبه، نافیه.
نایسته: منفی.
نایی: سلبی.
پارسی توان واژه سازی بالایی دارد.
هایستن: های ( نشانه ی تایید در پارسی ) ستن ( مصدرساز ) .
هایستن: ایجاب کردن.
هاینده: موجبه.
هایسته: ایجاب شده.
هایی: ایجابی.
... [مشاهده متن کامل]
نایستن: نای ( نشانه ی نپذیرفتن در پارسی مانند نه ) ستن ( مصدرساز )
نایستن: سلب کردن، نفی کردن.
ناینده: سالبه، نافیه.
نایسته: منفی.
نایی: سلبی.
پارسی توان واژه سازی بالایی دارد.
"باینده"
باینده از کارواژه ی [بایستن]
ناینده= سالبه
ناینده از کارواژه ی [نایستن]
باینده از کارواژه ی [بایستن]
ناینده= سالبه
ناینده از کارواژه ی [نایستن]
جمله ی مثبتی را می گویند