نانم نداد چرخ ندانم چه موجب است
ای چرخ ناسزا نبدم من سزای نان ؟
خاقانی.
خاقانی آن تست به هر موجبی که هست معلوم کن ورا که تو خود آن کیستی.
خاقانی.
آخر چه موجب است که باز از حدیث وصل کم کرده ای و در سخن زر فزوده ای.
خاقانی.
مجانبت جانب ما اختیار کرده ای موجب چیست ؟ ( ترجمه تاریخ یمینی ص 327 ). ملک گفت موجب گردآمدن سپاه و رعیت چه باشد؟ ( گلستان سعدی ).راستی موجب رضای خداست
کس ندیدم که گم شد از ره راست.
سعدی.
منت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. ( گلستان سعدی ).- به موجب ِ ؛ بر موجب ِ. به سبب ِ. طبق ِ. برابرِ: به موجب این حکم ، برابر این حکم. طبق این حکم. ( یادداشت مؤلف ) : پس بموجب این مقدمات واضح و... ( سندبادنامه ص 6 ). گفت به موجب آن که انجام کار معلوم نیست. ( سعدی ، گلستان ). به موجب آن که پرورده نعمت این خاندانم نخواهم که... ( سعدی ، گلستان ). به موجب خشمی که بر من داری زیان خود مپسند. ( سعدی ، گلستان ).
- بر آن موجب ؛ بدان سبب. بدان جهت. به طریقی که. بدان صورت.
- || بر آن وجه. بر آن ترتیب : بر آن موجب که شرح داده آمده است جد بلیغ به جای آورد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 440 ). و بر آن موجب که ناصرالدین فرماید پیش گیرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 356 ). و بر آن موجب که فرمان بود پیش گرفت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 310 ).
- بر چه موجب ؛ به چه صورت. به چه طریق. چگونه. بر چه وجه. بر چه اصل و طریقه : منتظر آن که از حضرت به چه موجب مثال دهند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 59 ).بیشتر بخوانید ...