موجان

لغت نامه دهخدا

موجان.( ص ) چشم پرکرشمه خواب آلوده. ( از برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). موژان. ( یادداشت مؤلف ) :
دو چشم موجان بودیش خوب و خواب آلود
بماند خواب و شد آن نرگسش که موجان بود.
عماره مروزی.
و رجوع به موژان شود.
- نرگس موجان ؛ نرگس شکفته. ( یادداشت مؤلف ).
- || مجازاً چشم نیکوان. ( لغت فرس اسدی ) :
خوی گرفته لاله سیرابش از تف نبید
خیره گشته نرگس موجانش از خواب و خمار.
فرخی.

موجان. [ م َ وَ ] ( ع مص ) مؤوجان. موج. ( اقرب الموارد ). به معنی موج است. ( ناظم الاطباء ). رجوع به موج شود.

موجان. ( اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه بخش دستجرد خلجستان شهرستان قم واقع در 7 کیلومتری جنوب دستجرد. کوهستانی سردسیر. با 884 تن سکنه. آب آن از قنات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است و از طریق دستجرد و شاره میتوان ماشین برد. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) چشم نیکو که کم کم متحرک بنظر آید و لطفی خاص دارد .
دهی است جزئ دهستان حومه بخش دستجرد خلجستان شهرستان قم .

فرهنگ معین

(ص . ) موژان ، چشم زیبا و پُر کرشمه .

فرهنگ عمید

اضطراب و موج زدن دریا، موج دار شدن دریا.
= موژان

پیشنهاد کاربران

بپرس