موج موج

لغت نامه دهخدا

موج موج. [ م َ م َ / م ُ م ُ ] ( ق مرکب ) موجها و کوهه های آب پیاپی. ( ناظم الاطباء ). خیزابه های پی درپی. خیزابها که یکی پس از دیگری پدید آید و حرکت کند. امواج بیشمار پیاپی و پرآشوب. آب با نره های بسیار. آب با ستونه های بسیار. آب با نوردهای بسیار. آب با شترک های بسیار. با اشترک های بسیار :
ابر بینی فوج فوج اندر هوا در تاختن
آب بینی موج موج اندر میان رودبار.
منوچهری.
از باد روی خوید چو آب است موج موج
وز نوس پشت ابر چو چرغ است رنگ رنگ.
خسروانی.
وگر بیند از دردر او موج موج
سراینده را سر برآرد به اوج.
نظامی.
نفیر نهنگان درآمد به اوج
ز هر گوشه می رفت خون موج موج.
نظامی.
و رجوع به موج شود.

فرهنگ فارسی

موجهای پیاپی .

پیشنهاد کاربران

بپرس