موج خون ؛ خیزابی که از جریان خون پدید آید. کنایه است از خون بسیار :
دلا رازت برون نتوان نهادن
قدم در موج خون نتوان نهادن.
خاقانی.
- || کنایه است از اشک خونین. اشکی روان از سرِ درد :
موج خون منت به کعب رسید
... [مشاهده متن کامل]
دامن حله بیشتر برکش.
خاقانی.
جوش دریای غصه باور کن
موج خون بنگر و فغان بشنو.
خاقانی.
دلا رازت برون نتوان نهادن
قدم در موج خون نتوان نهادن.
خاقانی.
- || کنایه است از اشک خونین. اشکی روان از سرِ درد :
موج خون منت به کعب رسید
... [مشاهده متن کامل]
دامن حله بیشتر برکش.
خاقانی.
جوش دریای غصه باور کن
موج خون بنگر و فغان بشنو.
خاقانی.