موتمر


مترادف موتمر: شورا، لجنه، کنفرانس، مجمع

لغت نامه دهخدا

مؤتمر. [ م ُءْ ت َ م ِ ] ( ع ص ) فرمان برنده. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). فرمان بر. فرمانبردار. ( غیاث ). || مشورت کننده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( غیاث ). || قصدکننده کاری. قصدنماینده کاری. || فرماینده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || ( اِ ) نام روزی از روزهای عجوز. ( منتهی الارب ). || نام پسین روز از روزهای عجوز. ج ، مآمر، مآمیر. ( ناظم الاطباء ). روز پنجم ایام عجوز. ( مهذب الاسماء ). نام روز پنجم است از هفت روز بردالعجوز. ( آثارالباقیه ). || نام ماه محرم. ( ناظم الاطباء ). محرم. ( و به این معنی با الف و لام و بدون آن نیز آید ). ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نام ماه محرم به جاهلیت. ( یادداشت مؤلف ). نامی است ماه محرم را. ( مهذب الاسماء ). ج ، مآمر، مآمیر. ( منتهی الارب ).

مؤتمر. [ م ُءْ ت َ م َ ] ( ع اِ )کنگره. کنفرانس. مشورتگاه. کنگاشگاه. جای رایزنی و مشاورت : مؤتمر اسلامی. ( یادداشت مؤلف ). || ( ص ) امرشده. مأمور. ( یادداشت مؤلف ) :
گفتم به امر ایزد مأمور گشت خلق
گفتا به امر باشد مأمور و مؤتمر.
ناصرخسرو.
هر امیری کو شبانی بشر
آن چنان آرد که باشد مؤتمر...
لاجرم حقش دهد چوپانیی
برفراز چرخ مه روحانیی.
مولوی.

فرهنگ فارسی

محل اجتماع، کنفرانس
( اسم ) محل اجتماع کنفرانس : موتمراسلامی .
کنگره . کنفرانس .

پیشنهاد کاربران

بپرس