موتلفه
لغت نامه دهخدا
مؤتلفه. [ م ُءْ ت َ ل ِ ف َ / ف ِ ] ( از ع ، ص ) مجتمع و متحد و سازوار شونده. ( از یادداشت مؤلف ). و رجوع به مؤتلف شود. || ( در اصطلاح عروض ) یکی از پنج دایره که دو بحر از بحور پانزده گانه عرب در آن جای داده شده است و آن دو بحر یکی «وافر» است و دیگر «کامل » که بنای هر دو بحر بر سُباعیات است مرکب از پنج متحرک و دو ساکن. اجزاءوافر شش بار مفاعلتن و اجزاء کامل شش بار متفاعلن است و چون افاعیل این دو بحر در عدد متحرکات و سواکن و ترکیب ارکان متفق و مؤتلف بودند آن دو را در دایره ای نهادند و نام آن دایره را مؤتلفه کردند... ( المعجم شمس قیس چ مدرس رضوی ص 51 ). در فارسی بر این دو بحر نیز گه گاه شعر سروده شده است. || ( در اصطلاح عروض ) یکی از چهار دایره ای که سه بحر از بحور ده گانه فارسی که در فارسی بر آن بحور شعر عَذْب و خوش هست و جزء بحور پانزده گانه عرب نیز هست در آن جای دارد و آن سه بحر «رجز» است و «رمل » و «هزج ». این دایره را بسبب ائتلاف اجزا در ترتیب و ترکیب ، دایره مؤتلفه نامیده اند. ( المعجم ص 70 ). اجزاء رجز مثمن سالم چهار بار «مستفعلن » است و مثال آن از شعر فارسی :
ای کاروان آهسته ران کارام جانم می رود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم می رود.
و اجزاء رمل مثمن سالم چهار بار «فاعلاتن » است و مثال آن از شعر فارسی :
بی وفا دلبر گر آزارم نمی کردی چه می شد
بسته بر آن زلف طرارم نمی کردی چه می شد.
اجزاء «هزج » مثمن سالم چهار بار «مفاعلین » است و مثال آن از شعر فارسی :
همه شب تا سحر با مرغ شب آه وفغان دارم
چه غم دارم که غم پرورده ای همداستان دارم.
فرهنگ فارسی
مجتمع و متحد و سازوار شونده .
پیشنهاد کاربران
مونث مؤتلف
به معنای سازوار، متحد، متفق، هم پیمان، همراه، هم عهد
به معنای سازوار، متحد، متفق، هم پیمان، همراه، هم عهد