موتاب
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
موتابنده .
( صفت ) کسی که ریسمان مویین تابد.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
قطاب یا قوتاب ( بر وزن پرتاب. موتاب. زهتاب. آفتاب. شتاب. ) ؟؟هر کلمه ایی عربی نیست. ولی با حروف مخصوص عربی ( ح. ع. ث. ص. ض. ذ. ط. ظ ) نوشته شده است. یعنی آن کلمه تورکی است. مثل قطار ( قاتار ) . قاطر (
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
قاتیر ) . طالقان ( تالقان ) . طارم ( تاریم ) . طبس. طبرستان. طوس. طناب. طناز. طنز. علویق ( ال ویق ) . اصلان ( اسلان. شیرجنگل ) غضنفر ( غزن فر ) عنکبوت ( انکه بوت ) عقاب ( اوقاپ )