موافقی


معنی انگلیسی:
eh

لغت نامه دهخدا

موافقی. [ م ُف ِ ] ( حامص ) موافق بودن. سازگاری. سازواری. || سازشکاری. ساختن با بدی و ناپاکی :
چون در پسر موافقی و دلبری بود
اندیشه نیست گر پدر از وی بری بود.
سعدی ( گلستان ).

فرهنگ فارسی

موافق بودن . سازگاری .

پیشنهاد کاربران

بپرس