مواعید. [ م َ ] ( ع اِ ) وعده ها و موعودها و وعده داده شده ها و چیزهای وعده کرده شده. ( ناظم الاطباء ). ج ِ میعاد است که به معنی وعده کردن باشد. ( غیاث ) ( آنندراج ) : او قابوس را فروگذاشت و آن مواعید خلاف کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 260 ). و رمندگان را از اطراف و اکناف عالم به مواثیق عهد و مواعید لطف باز آورند. ( مرزبان نامه ص 173 ). ساقیا آمدن عید مبارک بادت وان مواعید که کردی مرواد از یادت.
حافظ ( دیوان چ قزوینی - غنی ص 14 ).
|| ج ِ میعاد، جای وعده و زمان وعده. ( غیاث ) ( آنندراج ). و رجوع به میعاد شود.
فرهنگ فارسی
جمع میعاد ( اسم ) جمع میعاد : [ ... و رمندگان را از اطراف و اکناف عالم بمواثیق عهد و مواعید لطف ما باز آرند ... ] ( مرزبان نامه .۱۳۱۷ .ص ۱۷۳ )