مواعد

لغت نامه دهخدا

مواعد. [ م َ ع ِ ] ج ِ موعد. سررسیدها.وعده ها. ( ناظم الاطباء ): مواعدی را که قانون معین نکرده است دادگاه معین خواهد کرد. ( ماده 611 آیین دادرسی مدنی ). مواعدی که ابتدای آن تاریخ ابلاغ یا اعلام است روز ابلاغ و اعلام و همچنین روز اقدام جزء مدت محسوب نمی شود. ( ماده 613 آیین دادرسی مدنی ). دادن مهلت در مواعدی که از طرف دادگاه تعیین می شود فقط یک دفعه جایز است. ( ماده 618 آیین دادرسی مدنی ). و رجوع به موعد شود. || وعده جایها. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

جمع موعد
( اسم ) جمع موعد

فرهنگ معین

(مَ عِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ موعد.

فرهنگ عمید

= موعد

پیشنهاد کاربران

مدت زمانی است که در طول آن عملی یا اقدامی باید انجام شود.
جمع موعد است
یعنی سر رسیدن زمانی خاص
کاربرد بیشتر آن در آیین های دادرسی حقوقی است
فرا رسیدن زمان ها

بپرس