مواظب بودن


برابر پارسی: هشیار، آگاه بودن، بیمناک بودن

معنی انگلیسی:
beware, mind, watch

مترادف ها

tend (فعل)
پرستاری کردن، گراییدن، مواظب بودن، میل کردن، نگهداری کردن از، وجه کردن، متمایل بودن به، گرایش داشتن

watch (فعل)
پاییدن، پاسداری کردن، مواظب بودن، مراقبت کردن، بر کسی نظارت کردن، نگهبانی دادن، نگهبان بودن

look after (فعل)
مراقب بودن، مواظب بودن، توجه داشتن به

فارسی به عربی

ادر , ساعة یدویة ، اِحْتِراسٌ

پیشنهاد کاربران

بپرس