مواظب

/movAzeb/

مترادف مواظب: مترصد، متوجه، محافظ، مراقب، نگهبان

برابر پارسی: نگهبان، نگهدار، دیدبان، دیدور

معنی انگلیسی:
alert, attentive, cautious, heedful, careful, watchful, wide-awake, jealous, leery, sharp-sighted, shy, wary

لغت نامه دهخدا

مواظب. [ م ُ ظِ ] ( ع ص ) پیوسته در کار. ( ناظم الاطباء ). مواکظ. مداومت کننده. ( از یادداشت مؤلف ). مشغول و ملازم و پیوسته در کار و ثابت و پایدار و متوجه ومراقب. ( ناظم الاطباء ). مشرف. مراقب. بر کاری دایم ایستاده. ( یادداشت مؤلف ). معاود. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

مراقب، نگاهبان، کسی که پیوسته بکاری یاامری رسیدگی ومراقبت کند
( اسم ) مراقب نگهبان متوجه جمع : مواظبین .

فرهنگ معین

(مُ ظِ ) [ ع . ] (اِ فا. ) نگهبان ، مراقب .

فرهنگ عمید

کسی که پیوسته به کاری یا امری رسیدگی و مراقبت کند، مراقب، نگهبان.

مترادف ها

careful (صفت)
بیمناک، دقیق، ساعی، مواظب، متوجه، محتاط، بادقت، با احتیاط

alert (صفت)
زیرک، مواظب، متوجه، هوشیار، گوش بزنگ، محتاط

trim (صفت)
مواظب، مرتب، پاکیزه، تر و تمیز

advertent (صفت)
دقیق، مواظب، متوجه

attentive (صفت)
مواظب، متوجه، مراقب، بادقت، ملتفت

cautious (صفت)
مواظب، هوشیار، محتاط، با احتیاط

watchful (صفت)
دقیق، مواظب، مراقب، پاسدار، بی خواب

mindful (صفت)
مواظب، متوجه، اندیشناک، متفکر، در فکر

solicitous (صفت)
مواظب، نگران، مشتاق، ارزومند، دلواپس، مایل

heedful (صفت)
مواظب، متوجه

tidy (صفت)
مواظب، مرتب، پاکیزه، تمیز، نظیف

attent (صفت)
مواظب

surveillant (صفت)
مواظب، بپا

considerate (صفت)
مواظب، بافکر، با ملاحظه

dutiful (صفت)
مواظب، مطیع، وظیفه شناس، گماشت شناس

forethoughtful (صفت)
مواظب، دوراندیش

overwarm (صفت)
مواظب

فارسی به عربی

انذار , حذر , خجول , فطن , مثابر , مدرک , مرافق

پیشنهاد کاربران

پاییدن
بپا
از بچه ام مواظبت کن
بچه ام را بپا
بچه ها مواظب باشید
بچه ها بپایید
مواظب باش = بپا
نگهبان
نگهداری مراقبت
در دنباله درخواست پیشین به واژه ای برخوردم که شاید بتوان از آن کمک گرفت
در این گونه جاها باید به جای برگردان یک واژه عربی به یک واژه پارسی از چند واژه پارسی در کنار هم بهره برد تا همان معنی را پدید آورد مانند
...
[مشاهده متن کامل]

مواظب اثر گفتارت بر دیگران باش ، می توان گفت با آگاهی بیشتر از اثر گفتارت بر دیگران سخن بگو.
جا دارد که واژه اثر نیز برگردان شود

مواظب اثر صحبتت بر دیگران باش
از این نگرش، معنی مراقبت کردن یا نگران بودن می دهد که هتا اگر نگران را بکار بگیریم معنی درستی را به خواننده نمی رساند و نیاز داریم یک واژه آشنا که درست تر باشد برای آن یافته شود.
در پهلوی " زیمن " ، زیمندار ی= مواظبت ، مراقبت .
دیده گر
این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
پانساک pãnsãk، پانسار pãnsãr ( پانس از اوستایی: مانستَ= مواظبت + «آک، آر» )
زَئِناک zaenãk، زَئِنار zaenãr، زَئِنَت zaenat ( زَئِنَ از اوستایی: زَئِنَنگه= مواظبت + «آک، آر، اَت» )
...
[مشاهده متن کامل]

پادَناک pãdanãk، پادَنار pãdanãr، پادَنَت pãdanat ( پادَن = مواظبت؛پهلوی + «آک، آر، اَت» )
پاشپاتار pãŝpãtãr، پاشپاتاک pãŝpãtãk، پاشپاتَت pãŝpãtat ( پاشپات از پهلوی: پاشپاتن= مواظبت + «آک، آر، اَت» )
اَژبِراک ažberãk، اَژبِرار ažberãr، اَژبِرَت ažberat ( اَژبراز اوستایی: اَش بِرِت= مواظبت + «آک، آر، اَت» )
هائیویشاک hãiviŝãk، هائیویشار hãiviŝãr، هائیویشَت hãiviŝat ( هائیویش از اوستایی: اَئیویشتی= مواظبت + «آک، آر، اَت» )
«ات» پسوند یاتاکی ( = فاعلی ) زبان سنسکریت است
«آک، آر» پسوند یاتاکی در زبان پهلوی است

بپرس