مواصلت
مترادف مواصلت: ازدواج، پیوستگی، پیوند، زناشویی، وصلت، ازدواج کردن، زناشویی کردن، وصلت کردن
برابر پارسی: پیوند، پیوند زناشویی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- مواصلت کردن ؛ پیوند کردن. وصلت کردن. ازدواج کردن با کسی. زناشویی کردن : دختران را جز با کسانی که از اهل بیت ایشان بودند مواصلت نکردندی. ( فارسنامه ابن البلخی ص 98 ).
مواصلة. [ م ُ ص َ ل َ ] ( ع مص )وصال. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( المصادر زوزنی ).با کسی پیوستن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به وصال شود. || کاری پیوسته کردن. ( المصادر زوزنی ). پیوسته داشتن. || دوستی بی آمیغ و بی غرض کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
مواصلة. [ م َ ص ِ ل َ ] ( اِخ ) موصلیان. مردم موصل. متوطنین شهر موصل. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) وصلت کردن با هم با هم پیوستن . ۲ - ( اسم ) پیوستگی .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] به هم پیوستن.
۳. [قدیمی] رساندن.
پیشنهاد کاربران
معنی رسیدن و رفت و امد هم میده