مواخات. [ م ُ ] ( ع مص ، اِمص ) مؤاخات. مؤاخاة. برادری کردن و برادر گرفتن کسی را. ( غیاث ) ( آنندراج ). برادری و برادری گرفتگی و اخوت. ( ناظم الاطباء ). اخاء. اخاوت. وخاء. محالفه. برادر شدن. برادری. برادر گرفتن کسی را. صیغه برادری با کسی خواندن. ( از یادداشت مؤلف ). و رجوع به مؤاخاة شود.
- روز مواخات ؛ روزی که در حضور حضرت رسول ( ص ) هر یک از مسلمانان مسلمان دیگری رابه برادری خود برگزید و حضرت پیغمبر حضرت علی را :
بی نظیر و ملی آن بود در امت که نبود
مر نبی را بجز او روز مواخات نظیر.
ناصرخسرو ( دیوان چ دانشگاه ص 219 ).
|| دوستی. دوست شدن. دوست صمیمی گردیدن با کس. دوستی صمیم. ( ناظم الاطباء ). دوستی کردن. باکسی دوستی و برادری داشتن. ( یادداشت مؤلف ) : اکنون اگر میسر گردد باز گوی داستان دوستان یکدل و کیفیت موالات و افتتاح مواخات ایشان. ( کلیله و دمنه ). و بدین تحفظ و تیقظ اعتقاد من در موالات و مواخات تو صافی تر شد. ( کلیله و دمنه ). میان ایشان مواخات مؤکد رفت. ( تاریخ جهانگشای جوینی ). او نیز از سر صدق موالات و خلوص مواخات در خدمت لوای میمون او روان شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 192 ). طریق مراسلت و مکاتبت موالات و مواخات پیش گرفت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 75 ).سوابق مصافات او به لواحق مواخات و موالات معمور گردانید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 395 ). شما راست از جانب ما مواسات و مواخات و مناصحت. ( ترجمه تاریخ قم ص 251 ). || ( در اصطلاح بدیع ) مراعاةالنظیر. رجوع به مراعاةالنظیر شود.مؤاخاة. [ م ُ آ ] ( ع مص ) برادر یا دوست گردیدن کسی را.( از اقرب الموارد ). برادر گرفتن کسی را و دوست شدن.( ناظم الاطباء ). برادر و دوست شدن. ( منتهی الارب ). باکسی برادری گرفتن. ( المصادر زوزنی ). با کسی برادری کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به مواخات شود.