مو دزد

لغت نامه دهخدا

مودزد. [ دُ ] ( اِ مرکب ) غده ای است در میان فاق پاچه گوسفند و گاو که عوام معتقدند هر کس آن را بخورد در چشم موی زاید می آورد و باید پیش از پختن یا پس از پخته شدن پاچه آن را بیرون آورد. مودزده. || توسعاً انتهای هر چیز به مناسبت واقع بودن غده مودزد در میان فاق پاچه گوسفند. و رجوع به فرهنگ لغات عامیانه شود.

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) غده ایست در میان فاق پاچه گوسفند و گاو که عوام معتقدند هر کس آنرا بخورد چشمش موی زاید در می آورد و باید پیش از پختن یا پس از پخته شدن پاچه آنرا بیرون آورد ۲ - انتهای هر چیز : [ فلان کس تا مو دزدش بما فرو کرد . ] ( یعنی کلاه گشادی سر ما گذاشت )

پیشنهاد کاربران

بپرس